همه چیز درباره گوچی GUCCI
تولد و دوران کودکی و نوجوانی گوچیو گوچی
در بیست و ششم مارس سال ۱۸۸۱ در شهر فلورانس ایتالیا پسری به دنیا میاد که اسمشو می گذارند گوچیو، Guccio اسمی بود که به فامیلیش هم میخورد چون فامیلیش Gucci بود، بعد شد Guccio Gucci.
خیلی از ایتالیاییها و اسپانیایی ها هستند که اسم بچه هاشونو یک تریلی نمیکشه اسم مادر و پدر و نزدیکان میاد تو اسم بچه اسم کامل گوچیو اینه: Guccio Giovanbattista Giacinto Dario Maria Gucci.
حتما این بچه رو شناختین فامیلیش داره بهمون میگه که این در آینده چیکار میخواد بکنه.
وضع پدر و مادر گوچیو بد نبود چون یه کلاه دوزی داشتند و گوچیوروهم از بچگی میبردن اونجا که کار کنه.اما بعد از چند سال به یکباره ورق برمیگرده، فروش کلاه میاد پایین و پدر گوچیو ورشکست میشه.خیلی سریع خانوادهای که دستشون به دهنشون میرسید تبدیل شدن به فقیر، در این زمان گوچیو به ۱۸ سالگی رسیده بود، برای همین به پدر و مادرش گفت من نمیخوام تو فلورانس بمونم میخوام برم لندن چون اونجا پول بیشتر در میاد.
مهاجرت گوچی از فلورانس به لندن و کار درهتل رویال
گوچی به محضی که میرسه به لندن توی یک هتل لوکس استخدام میشه هتل: royal savoy، گوچیو تو این هتل با آدمهای ثروتمند مختلف روبرو میشه و به سر و وضع اینها خوب نگاه میکنه لباسهاشونو با دقت نگاه میکنه کفشاشونو، کلاهشونو و حتی چمدونشونو با دقت نگاه میکنه.
این دوران یک دوران خاصیه دورانیه که یک ثروتمند وقتی میخواد خودشو نشون بده باید با لباسش و سر وضعش نشون بده، برای همین لباسهای گرون قیمت و آنچنانی می خریدند و میپوشیدند.
الان هر کسی میتونه برندهای گرون قیمت را بخرد.بالاخره با کارت اعتباری یا چیزی میخره و بدهکار میشه اما اون زمان فقط ثروتمندها میتونستند بخرند.
استعفای گوچی از هتل و کار در چرم دوزی
روزها می گذشت و گوچیو این ثروتمندها رو نگاه میکرد، و چون تو کلاه دوزی تجربه داشت، پیش خودش گفت میتونم پولامو جمع کنم و یک چرم دوزی کوچک راه بندازم، لباسهای چرمی بدوزم و بفروشم به این پولدارا.درسته که گوچیو کلاه دوزی رو بلد بود اما با چرم بلد نبود کار کنه، مخصوصاً دوخت چیزهای دیگه به غیر از کلاه.
گوچی دید اگه میخواد تو این کار موفق بشه باید بره زیر و بمشو یاد بگیره، برای همین از هتل استعفا داد رفت توی کارگاه چرمدوزی استخدام شد.
شاید فکر کنید خب بعد از پنج شش ماه کار کردن تو این کارگاه میره کارگاه خودشو راه میندازه ولی باید بدونید که اصلاً به این راحتیا نبوده، اونم تو شهری مثل لندن که پول زیاده همه چی گرونه اگرم بخوای از این کارا بکنید باید با آدمهای بزرگی رقابت کنی.
گوچیو هم بچه باهوشی بود و اینو فهمیده بود که به این راحتیها نمیتونه به هدفش برسه اما ناامید نمیشد، اون تصمیم گرفت تو همین کارگاه کار کنه و تبدیل بشه به استاد کار.
راه اندازی اولین کارگاه گوچی
شاید باورتون نشه گوچیو برای ۲۰ سال تو این کارگاه کارمیکنه و وقتی که ۴۰ ساله شده کاملاً باور داره که دیگه یک استاد کار ماهر چرم دوزیه برای همین از این کارگاه میاد بیرون و میره کارگاه کوچک خودشو راه میندازه، از اولشم پیش خودش گفت اگر بخوام سری توی این سرها بلند کنم باید بهترین محصول رو تولید کنم.
اولین کارگاه گوچیو شروع به کار میکنه و همین کارگاه تبدیل میشه به شرکت گوچی، اون بر اثر تجربه ای که تو این سالها به دست آورده بود میدونست که چیز خوب رو میخرند برای همین سنگ تموم میذاشت، اولش که مشتری نبود اما کیف و کفش چرمی زنونه ای که میدوخت به قدری با کیفیت و درجه یک بود که خیلی زود معروف شد و به جایی رسید که پولدارها میاومدند تو کارگاه گوچی و سفارش کیف و کفش میدادند تا تو نوبت بایستند و بگیرند، البته رمز موفقیت گوچی این بود که نه تنها کیفیت بالا بود بلکه از افراد دیگه هم کپی نمیکرد سعی میکرد طرح خودشو پیاده کنه و یه جورایی یک طراح خوبم بود.
اجاره کارگاه بزرگتر گوچی
گوچیو وقتی این سفارشها و مشتریها رو میبینه هول ورش میداره و یه جورایی عجله میکنه میره یه کارگاه بزرگ رو اجاره میکنه و پرسنلشم هفت هشت ده نفر اضافه میکنه.هر روز کار بود کار میکردن ولی سودی گیر گوچی نمیاومد چون کارگاه بزرگ اجاره بالایی داشت و کارکنانم حقوق میخواستند، برای همین دخل و خرجش تقریبا سر به سر بود و نمیتونست رشد کنه.
راه اندازی کارگاه گوچی در روم و ورود سه پسر گوچی به بیزینس خانوادگی
گوچیو به ۵۰ سالگی میرسه اما کسب و کار رشد نمیکنه چون مگه چقدر پولدار داشتیم در دنیا که بخواهند لباسهای گوچی رو بخرند، اما در این زمان سه تا پسرهای گوچیو بزرگ شدند و اومدند کمک پدرشون، این سه تا برادر: Vasco ،Rodolfo ،Aldo بودند.
پسرهای گوچیو هم مثل پدرشون تو سختی بزرگ شده بودند برای همین قدر کار رو میفهمیدند و مثل پدرشون انگیزه موفقیت داشتند. این سه تا پسر دیدند کارگاه بزرگ پدرشون درآمدی نداره اما ارزش کارشونو میدونستند، رفتند پیش پدرشون گفتند بهترین کار اینه که یک کارگاه دیگه هم تو روم راه بندازیم.گوچیو گفت این ریسک بزرگیه اما وقتی دید سه تا پسرش اینقدر انگیزه دارند قبول کرد.
این بهترین کاری بود که این خانواده انجام داد، کارگاه روم، گوچی رو جهانی کرد و دیگه به چهار تا مشتری لندن وابسته نبود.دوره زمونه هم تغییر کرده بود تا چند سال پیش فقط مولتی میلیونرها میتونستند این محصولاتو بخرند اما پسرهای گوچی طوری داشتند تبلیغ میکردند که یعنی آدمهای معمولی هم بیایند بخرند.
این تبلیغات باعث شد که مردهای عادی هم پولاشونو جمع کنند و بیایند و یک کیف گوچی بخرند و هدیه بدهند به زنشون یعنی گوچی اولین برند لاکچری بود که محصولاتشو برد بین مردم عادی و همین باعث شد که موفقیت اینها چند برابر بشه.
راه اندازی کارگاه گوچی در نیویورک
وقتی به سال ۱۹۵۳ میرسیم برادران گوچی تصمیم میگیرند یک کارآگاه هم تو نیویورک بزنند اونها با همین روش قبلی بازار محصولات لاکچری آمریکا روهم گرفتند تو دستشون، این روزها دیگه پدر بازنشسته شده بود و فقط پسراشو راهنمایی میکرد.
مرگ گوچی در سن 71 سالگی
فقط چند هفته بعد از افتتاح بوتیک گوچی در نیویورک گوچیو گوچی در سن ۷۱ سالگی بر اثر سکته قلبی از دنیا میره، جالبه که بدونید گوچیو فقط این سه تا پسرو نداشت یک دختر هم داشت به نام Grimalda Gucci اما هیچ ارثی برای این دختر نگذاشته بود و کارخونه رو کاملاً داده بود به سه تا پسرها برای همین بعد از مرگ گوچیو گراملدا میره از سه تا برادرش شکایت میکنه ولی تو دادگاه نمیتونه برنده بشه چون پدر وصیت کرده بود که کل کارخونه برای سه تا برادر باشه.واقعاً یه جورایی عجیبه نمیدونیم چرا گوچیو اصلاً دخترشو به حساب نیاورده چون حتی یک خونهای یا آپارتمانی به این دختر نداده بود همین باعث شد که یک نطفه وحشتناک تو این خانواده کلید بخوره.
تو همین وضعیت ناجور اما شرکت گوچی داره روز به روز بیشتر رشد میکنه، فروشگاه نیویورک کل بازار آمریکا رو میبلعه و یه جورایی فروش شرکت دو برابر میشه.باید بدونید که در آمریکا تبلیغات حرف اولو میزنه، سه تا برادر هم در اون دوران به بازیگران هالیوود پول میدادند که محصولات گوچی رو بگیرند تو دستشون و فیلم بگیرند.این تبلیغات یه جورایی گوچی رو تو آمریکا ترکوند و بازار آمریکا شد چند برابر بازار اروپا.آمریکاییها هم که میدونید عشق بدهکاریاند، اون موقع میرفتند وام میگرفتن و میومدن کیف و کفش گوچی میخریدند و بعدا نگران قسطش بودند.
مرگ وسکو، پسر اول گوچی
در سال ۱۹۷۴ برادر بزرگتر یعنی وسکو از دنیا میره اون نصفی از ثروتشو به همسر و بچههاش داده بود نصف دیگشم نوشته بود که برسه به دوتا برادرم بعد از این واقعه دوتا برادر میرن پیش زن برادر بزرگشون و میگن سهمتو میخریم، اونم میفروشه بهشون پس در اینجا شرکت گوچی میشه مال دو نفر. رودولفو و آلدواونها دیگه جوون نیستند ولی هنوز دارند شرکتو توسعه میدن نمایندگیهای گوچی رو به همه دنیا بردند آسیای شرقی: سنگاپور، چین، ژاپن و کره
با این کار کلی گوچی دوباره رشد کرد ایتالیایی ها یه گفته دارن که میگه نسل اول میسازه نسل دوم گسترشش میده اما نسل سوم نابودش میکنه.
در همین دورانه که این دو تا برادر که سنشون بالای ۷۰ ساله دارن تصمیم میگیرن بعد از مرگشون شرکت گوچی چی بشه و به کی برسه.
شاید بگین مگه بچه ندارن، کلی بچه داشتن اما اونها میگفتن ما باید به کسی بدیم که این شرکت رشد بده نه اینکه نابودش کنه، ولی متاسفانه با وجود اینکه این دو برادر هنوز زندهاند بچههاشون دارن یه جورایی به هم دهن کجی میکنند و هر کدومشون میخواهند خودشون مالک کارخونه باشند.
مقالات دیگر: همه چیز درباره برند سواروسکی |
مرگ رودلفو، پسر دوم گوچی
بالاخره رودلفو از دنیا میره و به خاطر اینکه شرکتش در آینده رشد پیدا کنه تمام سهم کارخونهشو میده به پسرش یعنی Maurizio Gucci.
اینجا هم یک ناراحتی ساخته میشه. چون به خواهرش هیچی نداده بود در حال حاضر یعنی ماریتسیو با عموش پنجاه پنجاه شریکه و با وجود اینکه خیلی جوونتر از عموشه در همون موقع یک تصمیم بزرگ میگیره، باید بدونید که در این دوران گوچی دیگه در همه جا پیدا میشه، در بیشتر فروشگاهها هست و یه جورایی داره میشه یک برند معمولی.
ماریتسیو تصمیم میگیره بدون اینکه با عموش مشورت کنه کارخونه رو برگردونه به دوران لاکچریش این تصمیم باعث شد که در سال اول ۱۰۰ میلیون دلار ضرر بدهند.
اما همه میگن ماریتسیو بهترین کار رو کرد، درسته که ۱۰۰ میلیون ضرر بالا آورد اما اسم گوچی رو دوباره تو دنیا برد بالا، یکی از پسر عموهای ماریتسیو یعنی پسر بزرگ آلدو که اسمش Paolo Gucci بود برخلاف ماریتسیو فقط ۱۰ درصد سهام گرفته یعنی آلدو کارخونه رو به تمام بچههاش تقسیم میکنه این باعث میشه که بیشترین قدرت کارخونه یعنی ۵۰ درصد سهم بیفته دست ماریتسیو.هر کسی هر کاری میخواد تو شرکت بکنه باید امضای ماریتسیو رو داشته باشه چون بیشترین سهم مال اونه.توی این موقعیت پائولو یعنی پسر بزرگه آلدو به شدت ناراحت و عصبانیه و میگه چرا من نباید مثل ماریتسیو ۵۰ درصد سهم داشته باشم البته فکر نکنید دعوا فقط بین این دو تا پسر عموئه تمامشون با هم درگیرند.
ماریتسیو کار بلد بود اون میگفت با این وضعیت شراکت شرکت نمیشه کار کرد، برای همین رفت دنبال سرمایهگذار.شرکت سرمایهگذاری بزرگ هم تا میبینه اوضاع اینجوریه سریع میاد جلو.شرکت Investcorp این شرکت سهم بچههای آلدو رو دونه دونه خرید اما سه چهار سال طول کشید.
رسیدیم به جایی که ۵۰ درصد مال ماریتسیو ۵۰ درصد دیگه هم مال شرکت Investcorp بود.اما ماریتسیو طوری برنامه ریزی کرده بود که خودش مدیرعامل شرکت باقی بمونه نه اینکه Investcorp بیاد مدیریتو بگیره.ماریتسیو با وجود اینکه مدیرعامل خوبی بود و تصمیمات خوبی گرفته بود اما بعد از اینکه با Investcorp شریک میشه پشت سر هم تصمیمات اشتباهی میگیره.تصمیم میگیره گوچی رو به شدت لاکچری کنه یعنی فقط میلیاردها بتونن بخرن این بزرگترین صدمه رو به شرکت زد چون فروشش کلی اومد پایین مگه چقدر میتونست گرونتر بفروشه و ضرر پشت ضرر اون شرکتو تا مرز ورشکستگی میبره برای همین Investcorp اعتراض میکنه میگه نه اینجوری نباید باشه مدیرعامل باید عوض بشه اما ماریتسیو میگه نه مدیرعامل شرکت منم خلاصه شرکتو میبره تا مرز ورشکستگی برای همین Investcorp میاد میگه آقا چی میخواید من سهمتو ۱۵۰ میلیون دلار میخرم ماریتسیو هم میبینه پول خوبیه و میگه باشه Investcorp یک مدیرعامل کارکشته رو منصوب میکنه و خیلی زود گوچی دوباره میاد بالا و از این به بعد که برای اولین بار هیچکس از خانواده گوچی تو این شرکت سهمی نداره زمان میگذره دو سال بعد وقتی ماریتسیو داشت تو یکی از خیابونهای میلان قدم میزد یه نفر میاد پشت سرش کلتشو در میاره و جلوی همه مردم سه تا تیر تو مغز ماریتسیو خالی میکنه بعدشم سوار میشه و میره یه جوری عمل کرد که هیچکس نفهمید این کی بود پلیس میلان این پرونده رو خیلی جدی میگیره و میگه این کی بود که روز روشن آدم به این معروفی رو کشت و رفت اونا میخواستن حتماً از این پرونده سر در بیارن تو اولین تحقیقاتشون متوجه شدن که زن ماریتسیو به تازگی ازش جدا شده برای همین انگشت اتهامو گرفتن طرف زنش میرن دوروبر این خانم و از آدمهایی که اطرافشن سوال و جواب میکنند یه دونه از آدمهایی که مورد بازجویی قرار میگیره خیلی مضطرب بوده برای همین پلیسها بیشتر بهش مشکوک میشن و یه جوری سوال و جواب میکنن که این ناخودآگاه یه چیزی بگه اونم میگه Patrizia Reggiani دنبال کسی میگشت که شوهرشو بکشه.
برای همین سریع میرن سراغ پاتریسیو و دستگیرش میکنند بعد از اون آدمکش استخدام شده هم دستگیر میشه پاتریسیو به ۲۹ سال زندان محکوم میشه اما به آدمکش حکم حبس ابدو میدن این خانم بعد از ۱۹ سال یعنی در سال ۲۰۱۵ بهش عفو میخوره و میاد بیرون و هنوز زنده است و در میلان زندگی میکنه اما ببینیم شرکت در چه حاله شرکت دیگه دست یک خانواده نیست که همش تو سر و کله هم بزننInvestcorp شرکت رو هی میبره بالاتر و بالاتر اونها در سال ۱۹۹۷ گوچی رو وارد بورس میکنن و بازم بیشتر رشد میکنه در حال حاضر بزرگترین سهامدار گوچی دیگه شرکت Investcorp نیست بلکه یک شرکت لاکچری فرانسوییه به نام kering.
کرینگ مالک خیلی از شرکتهای لاکچریه برندهایی مثل Balenciaga یا Boucheron.
اون گفته ایتالیایی ها مثل اینکه درست بود:نسل اول میسازه نسل دوم توسعه میده اما نسل سوم نابودش میکنه بیشتر شرکتهای بزرگ دنیا همین سرگذشت و گذروندن وبیشترشون دیگه مال اون خانواده بنیانگذار نیست البته یکی از دلایلی که این شرکتها دیگه مال خانواده هاشون نیست بورسه بیشتر اینها وارد بورس میشه و میشه سهامی عام شرکت های مثل Ford و Ferrariکه هنوز بنیانگذاراشون توش سهم دارن فقط حدود ۱۰درصده باز ۹۰ درصد دست شرکتها و مردم دیگه ست.